دختر عشق باباشه
87/11/26 :: 6:30 عصر
دیگر به هیج کس اجازه نخواهم داد تا به من بگوید "باور کن" چون من همیشه چوب این باورها را خوردم نفرین به این باور من
تنها چیز بااارزشی که من گم کردم و و حماقت کردم بدنبالش نگشتم غرور
سنگینم بود که هرگز مرا به التماس وا نمیداشت آنروز که با مهارت این غرور
را از من دزدیدند من به التماس پناه آوردم همه با واژه کثیف محبت فریبم
دادند همه دروغ گفتند همه ریا کار بودند و من هم سخت غافل
هیچ کس خودش را مجازات نمیکند ولی من این دلم را به زنجیر خواهم کشید
انتقام چشمانم را بی هیچ گناهی همیشه گریسته اند از این دل لعنتی خواهم
گرفت واژه اعتماد را از ذهنم پاک خواهم کرد نفرت را جانشین دوست داشتن
خواهم کرد و با خط پررنگ درذهنم حک خواهم کرد
باور کردن = حماقت
دوست داشتن = دروغ
پیمان بستن = عهد شکستن
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
20774
11
1
دوست تمام شما هستم . لطفا با نظرات خود وبلاگتان را وسیعتر نمایید. متشکرم
:: لینک به وبلاگ ::
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::